نصیحتهای پدرانه در باب درس خواندن اول مهر
ابراهیم مهربان
ببین پسر جان! اول مهر شد و شروع سال جدید تحصیلی. به اندازه کافی هم که تفریح کردی و به قول این پسرخاله حسابی با هم ترکوندید. مسافرت هم که رفتیم. بلیطهای استخر و سونا را هم که نگذاشتی ما رنگشان را ببینیم. غذای همه رستورانها را هم که تست کردی. حالا دیگر وقتش است بچسبی به درس و کتاب و مدرسه. مثل یک کوالا باید بچسبی به کتابهایت، صندلی و میز مطالعه، محکم.
اوضاع و احوال مملکت را که میبینی. هر کسی یک مدرکی چیزی دارد. همین پارکبانها همه فوق لیسانساند. این هوشنگ مرغ فروش که هر وقت از جلو مغازه اش رد میشی دستش تا آرنج ته حلقش است، نمیدانم لیسانس چی دارد. دیروز میگفت میخواهد برای ادامه تحصیل برود استرالیا. اینهایی که سر چهار راهها اسفند دود میکنند باور کن همه دانشگاه رفتهاند. به نظر من این تابلوی ورود ممنوع سر خیابان خودمان هم فوق دیپلمی چیزی از این دانشگاههای غیرانتفاعی یا پودمانی دارد. باید از همین امسال خوب درس بخوانی و برای دانشگاه و کنکور برنامهریزی کنی. تا چشم برهم بزنی دبیرستان تمام شده. مگر اینکه وزیر آموزش و پرورش یک شبه هوس کند دوره دبیرستان بشود 11 سال و دبستان و راهنمایی روی هم بشود یک سال. در هر صورت باید دانشگاه قبول شوی. اگر خوب برنامهریزی کنی دانشگاه قبول میشوی. اگر هم میخواهی خوب برنامهریزی کنی باید از همین امروز که اول مهر است شروع کنی. فکر کن اگر این چند سال را به خودت سخت نگیری و دانشگاه قبول نشوی باید بروی پیک موتوری بشوی. یعنی یا باید بروی پیک بادپا یا بروی سر چهارراهی، دور میدانی، جایی پاتوق کنی. اگر بروی بادپا که خوبه. بالاخره بیمه میشوی و ما هم تو فامیل میگوییم استخدام شدی. ولی اگر بروی سر چهارراه پاتوق کنی یا مسافر بهت میخورد یا نمیخورد. اگر مسافر بهت بخورد خوب یک چیزی، بالاخره پول بنزینت در میآید؛ ولی اگر مسافر نخورد باید همین طور در خیابانها چرخ بزنی دنبال مسافر. اگر مسافر پیدا کردی خوب است. نا امید نمیشوی و به آینده و زندگیت امیدوار میشوی؛ ولی اگر مسافر پیدا نکنی حالت گرفته میشود. اگر حالت گرفته شد و آمدی خانه خوب است. من یا مادرت باهات صحبت میکنیم حالت بهتر میشود؛ ولی اگر نیامدی خانه ممکن است بروی سراغ دوستانت. اگر دوستانت آدم حسابی باشند خوب است با آنها میروی سینما، کافی شاپ یا قهوه خانه؛ اما اگر دوستانت اراذل و اوباش باشند ممکن است شب، پیش آنها بمانی. اگر ماندنت تبعات بدی نداشت که خوب است؛ اما اگر داشت ممکن است بساط خلاف و دود راه بیندازند. اگر بساط خلافشان سبک بود خوب است زیاد جای نگرانی ندارد؛ اما اگر بساطشان سنگین بود دیگر کاریش نمیشود کرد. الان از نظر من تو یک معتاد و یک آدم لاابالی هستی. آدمی هستی که به درد جامعه نمیخوری. پاشو از جلوی چشمام دور شو! معتاد بیلیاقت! چقدر بهت گفتم به درسهایت توجه کن. چقدر گفتم دور این دوست و رفیقها را خط بکش. حالا تو یک موجود معتاد هستی! |